شدهايم یک اقلیت خودخواسته.آنهایی هم که خوشانستر بودند دور و برشان را هم با آدمهای مثلِ خودشان پر کردند. از بالا خلق الله رو نگاه کردیم و ته دلمان قضاوقتشان کردیم،که فلاني هنوز حريم سلطان ميبيند (که قطعن و شرعن سريال افتضاحیست). پیش خودمان هم لابد فکر میکنیم ما که نمیبینیم حتمن بهره بيشتري از کمالات بردهايم .حالا کاش فقط همین یک سریال کذایی بود.
که اصلن فلاني اگر کتابی هم خوانده باشد نهایتن از مرحوم رحيمي بوده.سينما و تلویزیونش هم لابد گلبرگ و اخراجیها و فيلان است.به خودم دل داری میدهم که حدقلش اين است که سوار موج مديا نشدم.بخشی از سیستم نشدم.که اصلن ما کیلومترها از مغولستان خارجی فاصله داریم.
و بعد.. . بعد به خودم که فکر میکنم و میبینم که هي روز به روز اين دايرهاي که دور خودم کشيده ايم تنگتر ميشود و یک روزی هم میرسد هر کدوم از ما توي جزيرههاي تک نفره خودمان ساکنيم و احتمالن کک مان نميگزد،حداقل امیدواریم.
میگفت؛
-رابینسون بیستوهشت سال آزگار تلاش کرد که ازآن جزیره بیاید بیرون،حالا تو چرا میخواهی برگردی به همان جزیره؟
+فکر کنم به انگیزه فرار از همان جزیره!
میگفت؛
-رابینسون بیستوهشت سال آزگار تلاش کرد که ازآن جزیره بیاید بیرون،حالا تو چرا میخواهی برگردی به همان جزیره؟
+فکر کنم به انگیزه فرار از همان جزیره!
اینجا همان مغولستان خارجیست.
پینوشت:
ازمن پرسيد؛ یعنی تو فکر ميکني بيشتر از من ميفهمي!؟
خواستم بگم آره،اما نشد،نبودم،نتونستم.
نه فکر نکنم.
۳ نظر:
من جزء همین دسته ی جدا شده هستم.البت تنها نه به این دلیل که طرف حریم سلطان می بیند یا خوانده هاش محدود به فهیمه رحیمی شادروان است.مگر ما خودمان یک دوره ای کم از این بانو خوانده ایم؟؟؟!! اصلن من فکر می کنم همان خوانده ها ما را به سمت نویسنده های فاخر سوق داد شاید...می دانید این روزها اما مشکل این است که دیگر با این گروه هیچ حرف و حس مشترکی ندارم.این است که کم کم هر کسی جزیره ی خود را می سازد و همان چند نفری که مثل خود ما خل هستند به آن راه دارند... و به مرور شاید آن ها را هم به آن راه نباشد...
این پست اما تفکر برانگیز بود برای خیلی هامان...
salam...delam vase in joor page ha tang shod e bood
khandim. lezzat bordim.
ارسال یک نظر