فلوکستین خر است
شبها خوب نمیخوابم و هی دارد شدیدتر میشود. اوایلش فلوکستین ذهنم را خالی میکرد و کمک میکرد بخوابم اما این اواخر تنها تاثیرش شده بود این که صرفا چند ساعتی تا حوالی چهار صبح بخوابم. ما در دورانی زندگی میکنیم که حتی فلوکستین هم رفیق نیمهراه است.
بیداری چهار صبح چیز عجیبی است. طبیعتا در یک شرایط عادی نباید عجیب باشد اما هست. عجیب ازین منظر که بدنت میل به خواب دارد اما ذهنت مقاومت میکند. یک چیزی شبیه سرمای شبانه کوهستان دور مغزت میپیچد، ذهنِ سرمازده در خودش جمع میشود، میخواهد که بخوابد، میخواهد آسودهاش بگذارند اما تن مخالفت میکند، عضلات آرمیده و رها نمیشوند و پلک چشم شبیه یک حزب سیاسی اقلیت در مخالفت با بحث خواب، آبستراکسیون میکند. روزگاری اگر بخواهم درباره کرونا بنویسم احتمالا با این جمله آغاز میکنم که کرونا طغیان تن است.
ذهن در مواجهه با این طغیان، دست نیاز به سوی فلوکستین دراز میکند اما او شبیه رفیقی است که وسط دعوا یادش آمده خشونت کار خوبی نیست و بهتر است کناره گرفت. ذهن تنها میماند، فکر کتک میخورد و بر هفت جای نابدتر فلوکستین درود میفرستد. خلاصهاش کنم عزیزان: فلوکستین خر است.