۱۳۸۴/۰۵/۱۸

جشن بزرگ


اگر در حرکت باشم ، فقط راه می روم . اگر ناچار شوم بجنگم ، آن
روز نیز مانند هر روز دیگری ، برای مردن خوب است . چون نه در
گذشته زندگی می کنم و نه در آینده .تنها اکنون را دارم ، و اکنون است
که برایم جالب است . اگر بتوانی همواره در " اکنون " بمانی ، انسان
شادی خواهی بود . آن وقت می فهمی که در صحرا زندگی هست
که آسمان ستاره دارد ، و جنگجویان می جنگند ، چون این بخشی از
نوع بشر است . زندگی یک جشن است ، جشنی بزرگ ، چون همواره
در همان لحظه ای است که در آن می زی ایم ، وفقط در همان لحظه

paulo coelhe : o alquimista

۱۳۸۴/۰۵/۱۷

یک لحظه


ابراهیم بیگانگان را پذیرفت، و خدا راضی بود
الیاس بیگانگان را نپذیرفت ، و خدا راضی بود
داود به کرده های می بالید ، و خدا راضی بود
باجگیر جلو محراب از کرده های خود شرم داشت
و خدا راضی بود . یحیای تعمید دهنده به صحرا رفت
و خدا راضی بود . پولس به شهرها ی بزرگ امپراتوری
روم رفت ، وخدا راضی بود
از کجا بدانم چه چیزی خدا را خشنود می کند ؟ ؟ ؟
تلاش برای کشف دلیل وجودی ات بی فایده است . اگر
توضیحی می خواهی ، می توانی به خودت بگویی " من
روشی هستم که خدا برای تنبیه خودش یافته است ، تنبیه
خودش به خاطر اینکه در یک لحظه غفلت ، تصمیم گرفت
جهان را خلق کند "

paulo coelho : o demonio e a srta . prym