۱۳۸۷/۰۷/۱۳

من

براي اولين بار با وجود طبيعي خود روبه رو شدم . فهميدم كه
وسواس من براي اينكه هر چيزجاي خودش باشد ، هركار به
موقع خود انجام شود و هركلمه به جاي خود گفته شود محصول
ذهن منظم من نيست بلكه برعكس همه نوعي تظاهر است كه
اختراع كرده ام تا بي نظمي ذاتي ام را پنهان كنم . متوجه شدم
كه نظم من فضيلت نيست ، عكس العملي است در مقابل جهلم
كه سخاوتمند به نظر برسم تا فقرم را بپوشاند ، محتاط به نظر
برسم تامنحرف و سازش كارباشم تا تسليم خشم فروخورده خود
نگردم ، سروقت و دقيق باشم تا دانسته نشود كه چقدر وقت ديگران
برايم بي اهميت است
ديروز بيست وپنج شمع رو فوت كردم ، تولدم بود
مطلب بالا رو ميتونيد يه جور اعتراف روز تولد
فرض كنيد