۱۳۸۵/۰۸/۲۶

دلتنگی



دلتنگی ، که نوعی غم است که ببیشتر هنگام یادآوری خاطره ی
عزیزی از دست رفته به سراغ آدم می آید ، چیز موذی و آب زیرکاهی
است ، چون ممکن است مدتی خبری ازش نباشد ولی درست وقتی که
انتظارش رو ندارید دوباره سرو کله اش پیدا می شود . من هر وقت
فرصت کنم برای قدم زدن کنار دریا میرم ، و همیشه هم صبح زود می رم
چون دریا انقدر آروم هست که من رو هم آروم کنه . طوری که انگار
نه انگاراصلا.......بوده و من........ داشته ام .ولی بعد ، وقتی سردم
می شود و سریع خودم رو به قهوه خانه ای در آن نزدیکی میرسانم که
صاحبش مثل همیشه چشم به راه من است و فقط کافیست دستم را دراز کنم
و شکردان را بردارم تا همه دلتنگی ها یکباره به من هجوم بیاورند و
ناگهان بفهمم که دارم.................................؟

۱۳۸۵/۰۸/۱۴

تا حالا شده


تا حالا شده که یه جا گیر کنی ؟ حالا هرجا مهم نیست که کجا باشه
ولی یه جایی که به قول معروف میگن ، مثله خر تو گل گیر کنی
البته بلانسبت شما
برایه من که پیش اومده اونهم زیاد (مثله شب بیداری هایه پایان ترم
که هر ترم تکرار میشه )....ولی دقت کنی می بینی که همه می خوانم
از اون حالت در بیان . هی سعی میکنن هی تلاش می کنن . اما بعضی
وقتا هر چی دست و پا میزنن بدتر گیر می اوفتن .مثله باتلاق بدتر
میری تو عمق قضیه .راستی تا حالا شده..................................؟