۱۳۸۶/۰۲/۰۱

چوپان دروغگو



شاید وقتی که خیلی کوچک بودید کسی برایتان داستان بی بو و خاصیت
چوپان دروغگو را گفته باشد . چوپان دروغگو داستان پسر خیلی تنبلی بود
که الکی داد میزد : ((گرگ)) و روستاییان ساده لوح می دویدن تا نجاتش
بدهند اما میفهمیدند که تمام آن دادوبیداد ها فقط یک شوخی بوده است
اما یک بار که واقعا گرگی به پسرک حمله کرد وپسر فریاد زد : گرگگگگ
روستاییان به او توجه نکردند و گرگ پسر را خورد و خوشبختانه داستان
تمام شد . البته نتیجه اخلاقی داستان ، قاعدتا باید این باشد که آدم نباید جای
که گرگ ها همین طور آزادانه برای خودشان ول می گردند ، زندگی کند ، اما
هر کسی که این داستان را بریتان تعریف کرده است ، حتما این را هم گفته که
نتیجه ی اخلاقی اش این است که آدم نباید دروغ بگوید .این نتیجه اخلاقی
بی معنی و احمقانه است . چون هم من و هم شما میدانم که گاهی وقت ها
نه تنها دروغ گفتن خوب است ، بلکه لازم است


خودتون زحمت پیداکردن ارتباط عکس بالا با مطلب رو بکشید