
دلتنگی ، که نوعی غم است که ببیشتر هنگام یادآوری خاطره ی
عزیزی از دست رفته به سراغ آدم می آید ، چیز موذی و آب زیرکاهی
است ، چون ممکن است مدتی خبری ازش نباشد ولی درست وقتی که
انتظارش رو ندارید دوباره سرو کله اش پیدا می شود . من هر وقت
فرصت کنم برای قدم زدن کنار دریا میرم ، و همیشه هم صبح زود می رم
چون دریا انقدر آروم هست که من رو هم آروم کنه . طوری که انگار
نه انگاراصلا.......بوده و من........ داشته ام .ولی بعد ، وقتی سردم
می شود و سریع خودم رو به قهوه خانه ای در آن نزدیکی میرسانم که
صاحبش مثل همیشه چشم به راه من است و فقط کافیست دستم را دراز کنم
و شکردان را بردارم تا همه دلتنگی ها یکباره به من هجوم بیاورند و
ناگهان بفهمم که دارم.................................؟