۱۳۹۱/۰۳/۰۵

فراموشي

اين ميثم ما هم موجود منحصر به فرديست در نوع خود،اعتقاد دارد به اينکه نوشتن در اينجا درست مثله حافظه همين ماهي قرمز خودمان است که به زحمت تا هفت ثانيه پيش را بياد مياورد ، حق با ميثم است ، افکار عمومي حافظه ضعيفي دارند،اما يادتان باشد يک روز خرفهمش کنيم که گاهي نوشته براي فراموش شدن نوشته شده ،آدمست ديگر دوست دارد گاهي نصف خودش ديگر نباشد..

۱۳۹۱/۰۲/۲۵

بوي بهار

امسال براي اولين بار بهار رو تجربه کردم،هيچ جا انگار بهار نداشت وقتي اينجا رو ديدم ،ميخوام بگم من يه لاله واژگون ديدم وسط سنگها همين براي من کافي بود که بهارم رو بسازد.

۱۳۹۱/۰۱/۱۷

سفىد



حالا هى آقاى نامجو بىاد بگوىد عشق اول خاطره ست و عشق بعدى همواره فاجعه, تو کت (به فتحه ک البته) من که نمىره, ىکى نىست بگه پسرجان دراى به سى  سالگىت نزدىک مىشى حواست هست به موهاى سفىدى که اىنروزها از توى آىىنه جلوى تو رژه مىروند خبر دارى پسر جان...

۱۳۹۱/۰۱/۱۴


آمده ام بگوىم انبار شدن ناگفته ها مصىبتىست براى خود,اىنکه بخواهى مومن بمانى به اىنکه مىگوىند ؛ حرفهاىى هست براى نگفتن حرفهاى  که... مبارزه طاقت فرساى است براى خود.

۱۳۹۱/۰۱/۱۳

براى تمام نداشته هاىم شعر گفته ام از جنس آب و آىىنه, کاش نقاش مىشدم , شاید روزگارم اىن نبود اگر رنگ تورا مىشناختم.

۱۳۹۰/۱۲/۲۵

....و تو انگار کن که من سالها دويده ام براي نرسيدن براي تمام شدن

۱۳۸۹/۱۲/۱۷

پایان


...بعضي ميگويند که دنيا با آتش تمام مي شود
.و بعضي مي گويند با يخ
،با توجه به ميل خودم
.با عقيده کساني موافقم که آتش را ترجيح مي دهند

...ولي اگر قرار باشد با عجله تصميم بگيرم
فکر مي کنم آنقدر تنفر وجودم را فرا گيرد

...که بگويم يخ